دیدمش عاشق صفت در کوی یاران می گذشت
آنطرفتر کودکی در زیر باران می گذشت
عاشقان دیوانه وار و کودکان هم پر ز مهر
این دل تنهای من پر درد و نالان می گذشت
در میان چشمه ساران بلبلانی خوش نوا
آب هم با نغمه ای شاد و غزلخوان می گذشت
آنکه معشوق من است و دلبری شیرین زبان
در میان باغ و بستان با غریبان می گذشت
لحظه های عمر این در گران و پر بها
همچونان آب روان مانند طوفان می گذشت
من به دنبال رخش مجنون شدم دیوانه وار
با تمام درد من او با رقیبان می گذشت
عاشقی دیوانه ام در وصل او از جان و دل
من به دنبالش دوان و او شتابان می گذشت