کندر Kondar

کندر Kondar

کندر Kondar

کندر Kondar

شعر تاریخ 7-1-1386

لحظه به لحظه عمر من بی تو تباه می شود

این دل پر زمهر هم

گر تو به دادش نرسی

غرق گناه می شود

ای که تو درد و چاره ای

چاره ی درد من تویی

درد؟ چه گویمت چه درد

درد من از دوری توست

وصل تو چاره من است

گر به علاج درد من

مایلی ای دوست

بیا

یک قدمی به سوی من

تا که به دست تو دهم

این دل پاره پاره را

خود دل من بگویدت

چاره ی درد او تویی

درد دلم دوا نما

ای تو همه وجود من

چاره ی درد من تویی

چاره ی درد من تویی .


سروده شده در تاریخ : 7-1-1386


شعر تاریخ 6-1-1386

آمدی دیر ولی خوشحالم

بی تو از جمله جهان بیزارم


------------------------------


بنشست بر لب حوض

تا تماشا کند ماهی قرمز را

ولی از بخت بدش

باد از راه رسید و لگد زد او را

تا بیاید به خودش

دید در حوض است

ماهی آمد طرفش و دماغش بگرفت

ناگهان جیغی زد و از خواب پرید!


سروده شده در تاریخ 6-1-1386